درد ودل

ساخت وبلاگ

میگه تو اگر وبلاگنوخیس بودی این وبلاگ گل منو مینوشتی هر روز

راستش اینقدر سرکوب شدم که حتی الانم که فقط واسه دل خودم مینویسم هم دستم به نوشتن نمیره میترسم

میخوام امروز هر چی توی دلم سنگینی میکنه بنویسم شاید از بار دلم و ذهنم کم شه شاید کمتر غصه بخورم

از بچگیم بنویسم که بابام مرد بعدش هر وقت کتک لازم بودم به داداشم که فقط دوسال با من اختلاف داشت میگفتن بزنه منو ! جالبیش اینجاست که با اینکه توی خونه جرات نفس کشیدنم نداشتم باز شاداب بوذدم و بیشتر کتکاییم که خوردم سر همین شادابی و وراجی و خندیدن های بی موردم بود! اما باز مانع نمیشد که نخندم

مامان سعی میکرد منو با خودش همه جا ببره از پارک گرفته تا مغازه اش و بازار و... یادمه کوچیک بودم پام ازدرد نیلوبلاگ میگرفت از بس وایمیسادم کنار یه ویترین که سه برابر خودم قد داشت  تا مامان خریدای مغازه اشو بکنه یادمه از خستگی گریم میگرفت و الان میریم های مامانم توی گوشمه اما بازم اون خستگی و ندیدن بالای ویترین و گریه های از روی خستگی رو ترجیح میدادم به تنهایی توی خونه و احیانا کتک خوردن از داداشم

همبازیم ژیلا بود خواهر عقب مونده ام که از روی حوصله سر رفتگی همیشه توی دست و پاش وول میزدم و مثلا باهام بازی میکرد بنده خدا چیزی متوجه نمیشد من توی عالم بچگی فکر میکردم داره باهام بازی میکنه

شاید برای همینه گاهی بهم گفتی رفتارت مسه عقب مونده هاست خواستم بدونی هم بازی من یه دختر قشنگ عقب مونده بوده برای همینه اینجوریه  رفتارم

هر چی بزرگتر شدم هم اوضاع بهتر میشد هم بدتر از نظر محیط خونه از خفگانش کمتر میشد گاهی و از نظر فکری و ذهنی بدتر

یادمه چقدر محتاج محبت داداشم بودمو ازم دریغ کرد یادمه چه شبا و روزهایی محتاج خواهرم بودم ازم دریغ کرد

یادمه وقتی توی خونمون دعوا میشد یا احتمال کتک خوردنم بود میرفتم پشت بوم زیر کانال کولر مینشستم تا ابا از اسیاب بی‌فته

 

دل میخری آیا ز من؟ ...
ما را در سایت دل میخری آیا ز من؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golman1a بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 7 آذر 1398 ساعت: 5:21