عروسی

ساخت وبلاگ

سلام. خیلی فکر کردم کجا میتونم یکم دردو دل کنم که دلم اروم بگیره جاییذجز اینجا چیزی به ذهنم نرسید.

این روزا بیشتر دارم به روز اشناییمون فکر میکنم اولین تصویرم ازت یه پسره لمیده جلوی دوربین وبکم. همون روز بهم گفتی اگر میخوای بری همین الان برو .درد منم همین بود ولی نمیدونم چرا این قول رو من هم از تو نگرفتم. اولین باری که دیدمت

اولین باری که اومدی خونمون

اولین باری که اومدم خونتون و تو......تلخش کردی برام.....

دیگه روزای تلخ شروع شد .....

اشناییت با دنیای بزرگتر ها و کم کم من گذاشته شدم کنار....

من فرق داشتم و انگار بهتر بود کنار گذاشته شم....

فقط نمیدونم چرا هر چقدر تو دور میشدی قلب من وحشتناکتر بخاطر تو میتپید.

چقدر زجر کشیدم....

چقدر بی محلی ازت دیدم....

چقدر دری و وری شنیدم ازت...

اما هیچ کدومش باعث نشد ازت دل بکنم...

دو سال پیش خودت باعث شدی دیگه ول کنم دوست داشتن این ادم جدید رو...

روز اول دیدارمون رو توی دلم گذاشتم و هرموقع دلم برات تنگ شد رجوع کردم بهش

راستشو بخوای هنوز طاقت ندارم دومادیتو ببینم....

نمیخواستم بیام عروسیتو ببینم...

اما من آبجی آرامتم

باید بیام

باید برات دعای خیر کنم..

نمیدونم اینجا رو میخونی یا نه اما بهت میگم

داداش کوچولوی گلم عزیزدلم قند و نباتم دومادیت مبارک.

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 13:0 توسط من  | 

دل میخری آیا ز من؟ ...
ما را در سایت دل میخری آیا ز من؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golman1a بازدید : 4 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1400 ساعت: 3:12