خاطره

ساخت وبلاگ

بچه که بودم یه بازی داشتیم من و داداشم اسمش سنگ.کاغذ.قیچی. پشت دستی بود. نمیدونم چرا.
بازیش اینجوری بود که هر کی میباخت یه پشت دستی از برنده میخورد.
همیشه بعد نیم ساعت بازی پشت دست من قرمز  قرمز بود و میسوخت و گز گز میکرد. اما پشت دست داداشم سفید بود. چوت حتی وقتی میباخت من دلم نمیومد محکم بزنم بخصوص وقتی الکی میگفت ای ای ای.
بعد نیم ساعت از خیر بازی میگذشتم چون دیگه طاقت درد نداشتم.

دل میخری آیا ز من؟ ...
ما را در سایت دل میخری آیا ز من؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golman1a بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 17:08