پناه

ساخت وبلاگ
نمیتونم که اس بزنم یا حرف اضافه بزنم

چون آخرش میشم متهم

مگه جمعه نبود از تنهایی بهش پناه بردم و بعد از چند دقیقه حوصله سر رفتگی و دلتنگی جاشو داد به دو تا حس بدتر

چرا من نمیخوام قبول کنم آدمای دورم دیگه کارایی قبلو ندارن؟

دلم گرفته

یه دنیا حرف دارم ولی جایی که بتونم با یه آدم زنده مطرحشون کنم مجبورم توی یه وبلاگ مرده بریزمشون بیرون

خستم از این زندگی

از این زندگی که کمبود پول توش موج میزنه

خستم از زندگی ای که از اولش وام بگیر اینو و اون بودیم

خستم از زندگی ای که هنوز خودم مستقل توش یه تصمیم نگرفتم

والله به خدا دوستام بعضی وقتها یه چیزایی تعریف میکنن که من شاخ در میارم که یعنی منم میتونم این حرکتو مستقل بزنم

یه چیزی مثل خونه عوض کردن

هه

یکی نیست به من بگه یه بچه دوست داری به جمعتون اضافه کنی کلی نظر بده داری من نمیدونم مگه من تا کی زندم که اینقدر راجعبم تصمیم میگیرن

راستش از وقتی نرگسم رفته از این دنیا حالم بهم میخوره

دنیایی که به یه بچه هفت ساله رحم نکرد میخواد به من رحم کنه؟

دلم گرفته

اینقدر این جمله رو میگم تا دلم باز شه

چون خیلی احساس خفگی میکنم

فعلا

برچسب‌ها: درد و دل

دل میخری آیا ز من؟ ...
ما را در سایت دل میخری آیا ز من؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golman1a بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 13:37