اتفاقات تیرماه

این ماه با اتفاقای خوب شروع شد که اصلی ترینش تولد خواهرزاده نازم سارا خانم بود

دومیش تموم شدن کلاس خیاطی کذایی بود که واقعا ازش خسته شده بودم

راستش من وقتی برخورد بدی باهام میشه معمولا نمیتونم جواب درستی بدم

بیشتر میرم توی لاک خودمو سعی میکنم سرم توی کار خودم باشه

سومین اتفاق خوب هم درست کردن دندونام بود

دو تا عصب کشی و یه کشیدن دندون

اوف که چقدر من از دندون و دندون پزشکی بدم میاد شایدم سر همین بود که من سر همه این کارا اینقدر درد کشیدم

.

حالا یه اعتارف خیلی بزرگ:

من دلم برای دوستم خیلی تنگ شده اما ایشون توی روزای سخت زندگیشه که فکر کنم سر همینه که دوری از منو میشه براش توجیه کرد

دلم واسه پارسال خودمو و دوستم تنگ شده

من که برای خوشبختی و سعادتش دعا میکنم لطفا هر کس دیگه ای هم این متنو خوند این کاروکنه

تصمیم گرفتم کمتر غر بزنم و سعی کنم توی نوشته هام از چیزای خوب زندگی بگم

حداقلش اینه که خودم بعضی وقتها اینجا رو از اول تا آخر میخونم دلم برای خودم کمتر بسوزه

یا حق